دل خود را دیدم بر سر زلف تو روزی
گفتمش چونی و چون می رهی ای زندانی
گفت:چه کنی گر نبری رشک به حال من
هر گدا را که نبود مرتبه ی سلطانی
راستی حافظ حد تو نبود هم صحبتی ما
بس اگر بر سر این کوی کنی سگبانی
گفتمش چونی و چون می رهی ای زندانی
گفت:چه کنی گر نبری رشک به حال من
هر گدا را که نبود مرتبه ی سلطانی
راستی حافظ حد تو نبود هم صحبتی ما
بس اگر بر سر این کوی کنی سگبانی
نظرات شما عزیزان:
عااااااااااااااااااااااا
.: Weblog Themes By Pichak :.